شعر شب قدر- دعا
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
دعایت می کنم با این نگاه خسته گاهی مهربان باشی
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات جاری شود با مهر
دعایت می کنم یک شب تو راه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن و حتی کمتر از آن فاصله داری
و هنگامی که ابری ، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
دعایت می کنم روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا ، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم روزی دلت بی کینه باشد ، بی حسد
بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و با او بگویی :
بی تو این معنای بودن سخت بی معناست
دعایت می کنم روزی نسیمی خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت می کنم وقتی به دریا می رسی
با موج های آبی دریا به رقص آیی
و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدک ها با پیامی نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
به کام پرعطش یک جرعه آبی بنوشانی
دعایت می کنم روزی بفهمی
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب ، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب ، دیدار فردا را به یاد آرد
دعایت می کنم عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی : آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می پرسد ز تو ، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق ؟
عاشق معشوق ؟
آری ، بگویی هیچ کس
دعایت می کنم روزی بفهمی ای مسافر رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن
اوليــــن پست روايت عشق در سال 1391
شعار امسال؛ تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی (۱۳۹۱/۰۱/۰۱ - ۰۸:۴۵)
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
يا مقلّب القلوب و الأبصار يا مدبّر اللّيل و النّهار يا محوّل الحول و الأحوال حوّل حالنا الى احسن الحال.
اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن صلواتك عليه و على ءابائه فى هذه السّاعة و فى كلّ ساعة وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتّى تسكنه ارضك طوعا و تمتّعه فيها طويلا.
اللّهمّ اعطه فى نفسه و ذريّته و شيعته و رعيّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جميع اهل الدّنيا ما تقرّ به عينه و تسرّ به نفسه.
تبريك عرض ميكنم عيد نوروز و فرا رسيدن سال نو را به همه ى هم ميهنان عزيز در سراسر كشور، و به همه ى ايرانيانى كه در هر نقطهاى از دنيا سكونت دارند، و به همه ى ملتهائى كه عيد نوروز را گرامى ميدارند؛ بالخصوص تبريك عرض ميكنم به خانواده هاى عزيز شهيدان، به جانبازان، به خانواده هاشان، به همه ى ايثارگران، به همه ى فعالان عرصه هاى مختلف. آرزو ميكنم و دعا ميكنم كه خداوند متعال براى ملت ايران بهروزى، شادى، نشاط و دلِ خوش در اين سال جديد مقدر بفرمايد و بدخواهان اين ملت را در اهدافشان، در تلاشهاشان انشاءاللَّه ناكام كند...
کوچه های غریبی

|
امشب دل خسته ام را، پر کرده حال و هوایت ای کاش همچون کبوتر، پر می زدم در فضایت این جا ملائک یکایک، پرهای خود را گشوده تا فرشی از گل بیارند، بر بام و صحن و سرایت نذر ضریح تو کردم، دار و ندار دلم را شرمنده چیزی ندارم، جز این بریزم به پایت آهوی چشم مرا از، بیهوده دیدن رها کن تا ذره ذره ببینم، دل را در آیینه هایت هر چند لبریز دردم، می سوزم و سرد سردم این گونه گر می پسندی، من راضی ام به رضایت همسایه ی شهر عشقم، اهل خراسان امروز از کوچه های غریبی، پر می کشم تا ولایت هادی منوری |
شکوهها-شعر
السلام علی قلب زینب الصبور
شکوه ها
آه ! از آن ساعت که با صد شور و شین زینب آمد برسر قبر حسین
برسر قبر برادر چون رسید ناله و آه و فغان از دل کشید

12شوخی با ماه مهجورتربن جلوه زیبایی خدا
دل بارانی…
دل بارانی…

آسمان که گریه میکند،
انگار تو هم دلت میخواهد که ابر شوی و بباری…
بباری و پاک کنی، زنگار دل سیاهت را.
و وای بر آنی که آسمان دلش ابری نمیشود!
تا ببارد و بشوید؛
ببارد و پاک کند؛
ببارد و سبک شود،
همچون نسیم با طراوت لحظات پس از باران.
خدایا،
دلهایمان را بارانی کن…
منبع : بچه های قلم
رفتن به کلینیک خدا

فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت ،
معلوم شد که لطافتم پایین آمده !
زمانی که دمای بدنم را سنجید ،
دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد .
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم
تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند .
به بخش ارتوپدی رفتم ،
چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم .
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم ،
چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم .
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم ،
معلوم شد که مدتی است صدای خدا را آنگاه
که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم ... !
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد ،
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که در کلمات
راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم .
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر ، یک فنجان برادری
و یک لیوان فروتنی بنوشم .
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد
قرص وجدان آسوده مصرف کنم .
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند :
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا .
جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من " آنچه هستم " را
با " آنچه باید باشم " اشتباه می کنم ،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم ،
در حالیکه آنچه هستم نباید باشم ...
او خطاهایــم را و مــن لطف او را ...
خدایا شکرت
خبر تصویری - دیدار مقام معظم رهبری با جانبازان قطع نخاعی
دیروز حسینیه امام خمینی گلباران بود

دیشب با دیدن این صحنه ها یاد این شعر افتادم که میگه :
اتل متل یه بابا
اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداكار
...
مامان بابا رو میخواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه
وقتی كه از درد سر
دست میذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش میده به بچههاش
همون وقتی كه هرچی
جلوش باشه میشكنه
همون وقتی كه هرچی
پیشش باشه میزنه
غیر خدا و مادر
هیچكسی رو نداره
اون وقتی كه باباجون
موجی میشه دوباره
...
شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر
برای دیدن بقیه عکس هاکلیک کن رو عددهای زیر
حديث عشق - بنر های متحرک به مناسبت هفته دفاع مقدس
حدیث عشق - بنر های متحرک به مناسبت هفته دفاع مقدس


شعر- تاخدا فاصله اي نيست بيا،گشودم در که برگردی
تاخدا فاصله اي نيست بيا

باهم ازپيچ و خم سبز گياه تا خود پنجره بالا برويم
وببينيم خدا
پشت اين پنجره ها
لحظه اي كاشته است
تاخدافاصله اي نيست بيا...
و
گشودم در که برگردی
اگر من با تو بد بودم تو را دعوت نمی کردم
گشودم در که بر گردی ببینی لطف بسیارم
تو مهمان عزیزی بر من و من میزبان تو
چگونه میهمان نومید برگردد ز دربارم
زبستر نیمه شب برخیز و اشکی ریز بر دامن



«بسمـ اللّـہ الرّحمـטּ الرّحیمـ»