کوچه های غریبی

|
امشب دل خسته ام را، پر کرده حال و هوایت ای کاش همچون کبوتر، پر می زدم در فضایت این جا ملائک یکایک، پرهای خود را گشوده تا فرشی از گل بیارند، بر بام و صحن و سرایت نذر ضریح تو کردم، دار و ندار دلم را شرمنده چیزی ندارم، جز این بریزم به پایت آهوی چشم مرا از، بیهوده دیدن رها کن تا ذره ذره ببینم، دل را در آیینه هایت هر چند لبریز دردم، می سوزم و سرد سردم این گونه گر می پسندی، من راضی ام به رضایت همسایه ی شهر عشقم، اهل خراسان امروز از کوچه های غریبی، پر می کشم تا ولایت هادی منوری |
+ نوشته شده در دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۳ ب.ظ توسط بسيجے ولايے
|
«بسمـ اللّـہ الرّحمـטּ الرّحیمـ»